برای امیرعلی گلم از8 سالگی تا الان
آذر93 و گردش پاییزی
عکس های یه روز خوب پاییزی با خانواده های دایی علی وخاله جون
امیرعلی ودوقلوها
این درخت بیچاره که توی همه عکس ها هست
امیرعلی وفاطمه جون
امیرعلی وزهراجون
سه تا گل نازم
امیرعلی و زهرا وفاطمه
هرجایی میرفتین وژست میگرفتین و میخواستین ازتون عکس بگیرم .تازه کلی ازعکساتونو نذاشتم ...
واین هم ازیک روزخوب پاییزی.امیدوارم بهت خوش گذشته باشه گل مامان
س مثل سلام
ع مثل علیک
خیلی خیلی دیراومدم واسه آپ کردن ،ببخشیدگل پسر.
اون موقع که تصمیم به نوشتن این وبلاگ گرفتم 6سال داشتی والان هشت سال و... یا دقیق ترش ،باتوجه به تاریخ شماربالای صفحه شماالان 8سال و9ماه و10 روزسن داری.تواین موقع که من دارم این مطلب ومی نویسم شما داری خواب هفت پادشاه ومی بینی،شب ازنیمه گذشته ،گرچه توایام تابستون ساعت خواب همه مون به هم ریخته وشبا تادوبیداریم اما به هرحال چیزی ازتابستون باقی نمونده وکم کم بایدمحیا شیم واسه فصل پاییز،فصلی که روز روز اون رو باامید فرارسیدن دوباره ی زادروزت سپری خواهیم کرد،گویی این فصل مژده آمدنت رو به ما میده.
ازتمام این حرفا که بگذریم تواین مدتی که ننوشتم اتفاق های تلخ وشیرین زیادی افتاد.
شایدشیرین ترین اون عروسی عمه جون بوده باشه.(94/5/25)
واما سایراتفاقایی که شاهداون بودیم:یکی اینکه کلاس دومت هم مثل کلاس اولت با نمره خیلی خوب به اتمام رسوندی وحالا آماده ی یادگرفتن دودوتا چهارتا میشی ،راستی تایادم نرفته واسه درس خوندنت که اصلا مامان و بابا رو اذیت نکردی .امیدوارم سال سومی هم،هم خودت هم درسات خوب خوب باشه.
حالاکه حرف ازدرس ومدرسه افتادبذاراسم معلم های نازنینت روبنویسم تا فرداکه ان شاالله بزرگ شدی ،برگشتی به خاطرات این روزات بااسمشون غریبه نباشی.
پیش دبستانی:خانم حاجی بابا
اول ابتدایی:خانم باغبان
دوم ابتدایی:خانم جامعی
تابستون امسال هم کلاس ژیمناستیک وهمچنان ادامه می دی ودوترم هم ازکلاس رباتیک وهم رفتی.
دوسالی هست که کلاس ژیمناستیک میری پسرگلم.
امیرعلی عزیز،توعشق مامان وباباوهمین طورمادرجون هستی ومادرجون خوبمون همیشه سعی درفراهم کردن بهترین ها برای من وتوداره.امیدوارم همیشه سپاس گذارخداوفرشته های اون که به یقین همه پدرومادرهاهستن باشیم....
واما عکس های این چندماه:
آذر93،پیست اسکی شاهکوه:
عیدت مبارک پسرگلم .نوروزسال 1394
دهم عیدبود که راهی علی آبادشدیم .خونه عمه سکینه شون .
این عکس خنده دارهم ازگاوداری حاجی
درداه برگشت ورفتن به گنبد:
ویک عکس دسته جمعی مردونه:
میل گنبد،امیرعلی خان ومهدیه جون
میدون ورودی گنبدهم سفره هفت سین چیده بودن ماهم واستادیم وچندتاعکس گرفتیم.این هم عکسا:
سیزده بدر94:
سیزده امسال هم باخانواده های دایی وخالشون بودیم بعلاوه مادرومادرشوهرخاله هنگامه شون.خیلی به همه خوش گذشت،یه تاب بزرگ وخوب عمو رحیم واستون انداخته بود وکلی تاب بازی کردین
بعدازنهارهم کلی والیبال بازی کردین وحسابی تلافی چندماهی که بیرون نیومده بودیم ودرآوردین.
عمو رحیم هم که همیشه مسیول تدارکاته
واماعکسهای سیزده بدرامسال:
اردیبهشت ماه هم رفتیم مشهد،پابوس آقاامام رضا،ولی همون شب اول که رسدیم هتل متوجه شدیم شماآبله مرغون گرفتی وحالت حسابی خراب بود.خلاصه هم زهرتن خودت شدمامان جونم ،هم زهرتن ماشد.
یه ده روزی شد که مدرسه نرفتی ،بعدازتقریبادوهفته بااجازت هم من،هم دوقلوها آبله مرغون گرفتیم که چشمتون روزبدنبینه.خیلی افتضاح بود
سالگردبابابزرگ وکه ازدست دادیم وتوی خونه موندیم ولی خاله جون به خاطرما تولدعلیرضاکوچولورویک هفته عقب انداخت وتونستیم بریم .البته هنوزسه تامون خالخالی بودیم.
جمعه بعدازاینکه مریضی آبله مرغون بالاخره ازخونه مابارشو جمع کردرفتیم جنگل ابر،چون بعدازچندروزکه همش توخونه بودیم دلمون گرفته بود واقعا لازم بودیه تجدید روحیه ای.
خلاصه بعدازچندسال رفتیم جنگل ابروبساطمون وپهن کردیم.
واقعا جای بسیاردیدنی بامناظربکرونایاب.
خیلی عالی بودوخوش گذشت.جای همگی خالی بود.
واما یک عکس ازجشن نیمه شعبان،امیرعلی ودوقلوها،جلوی درمهدیه بزرگ شاهرود
عکسهای آتلیه نفس هام
عکسهای دریای تابستان 94
وجمعه بعدازدریا با خوانواده های عموحسین وعموعلی وعمورسول وعمه سمیه وبابابزرگشون رفتیم جنگل النگ وخیلی خیلی به هممون خوش گذشت.
و21شهریور94،تولدجوجه های ما
دهم مهرهم تولدزهراجون بودولی چون عروسی خاله هنگامه سیزدهم مهربودتولدزهرارودایی جون یک هفته زودترگرفت یعنی سوم مهرکه همزمان باتولدرضاهم بود
واما تولدنه سالگی پسرگل مامان
پسرمامان امسال هم تولدت همزمان باماه محرم بود به خاطرهمین یه جشن کوچولوخودمون واست گرفتیم ومهمون دعوت نکردیم فقط خاله هنگامه به موقع به تولدت رسید وهمه ماروخوشحال کرد.
واما کادوهات:
من وبابایی برات فوتبالدستی گرفتیم ،مادرجون یه دست بلوزوشلوارکه توعکسها هستو همون موقع تنت کردی وخاله جون هم واست یه بلوزمسی گرفت ،امیرحسین وآواهم یه خودکارویه مداداتود
ان شاالله همیشه سالم وپرنشاط باشی عزیزم
اوایل آذربودکه اولین برف پاییزی هم اومد وهمه مردم روخوشحال کرد.آخه چندسالی بودکه برف درست وحسابی نیومده بودوتقریبامیشه گفت بچه هابرف وتوکارتن هامیدیدند.خداروصدهزاربارشکر
شمابچه هاهم دوروزتعطیل شدین وحسابی این برف بهتون حال داد
ماهم رفتیم روپشت بوم وکلی برف بازی کردیم ودلی ازعزادرآوردیم.
نوروز1395
پنجم فروردین هم تولدفاطمه جون
عکسهای متفرقه اردیبهشت ماه
ودوم شدن گل پسرم درمسابقات کاراته
این هم یه عکس دسته جمعی با دوستای کلاس سوم مدرسه شهیدآوینی درجشن روزمعلم
امیرعلی گل وخانم فارسی مرام عزیز،معلم کلاس سوم پسرم
بعدازتموم شدن مدرسه ها هم با بابابزرگ ومامان بزرگ رفتیم مشهد
چندتاعکس ازباغ وحش مشهد(وکیل آباد)
وجشن تولدعلیرضاکوچولو
وشروع تابستون امیرعلی جون
فعلا که کلاس زبان ثبت نام کرده وکلاس فوتبال میره ،قراره آموزش شنا هم بره ،پس تابعد....
آبشارکبودوال ،تیرماه 1395
وچندتاعکس ازماهیان (کوه عمه سکینه شون )که تعطیلات ماه رمضون باداییشون وخاله ها رفتیم وخیلی خیلی هم خوش گذشت.