سه سال وده ماهگی
سلام عسلای من
سه سال وده ماهگیتون مبارررررررررررررک
سه سال وده ماهگیتون همراه شد باماه رمضون وزیادحس عکس انداختن ازتون نبودوالبته غیرازمهمونی های ماه رمضون جایی هم نرفتیم ولی بعدماه رمضون بادایی علیشون وخاله ها رفتیم گرگان ،هم عروسی وهم کوه ماهیان (کوه عمه سکینه شون) ،به هممون هم خیلی خوش گذشت.آوا که عاشق هرجور حیوونیه ،اونجا کلی حیوون دیدوکلی کیف کردازخفاش گرفته تامارمولک واسب وغازو....
این هم عکس های این سفردوسه روزه مون
عمه سکینه گفت که کوهشون ابشارهم داره ،همگی راهی آبشارشدیم ،راهش یکم سخت بود ولی قشنگ بود وهوای کوه هم عالییییییییییی.البته بیشترازهمه بابایی خسته شدچون شمادوتایی تا آخربغل باباجون بودین.
این هم چندتاعکس ازتوراه آبشار
امیرحسین ودایی جون
شب وکوه موندیم وفرداصبح همگی راهی آبشارکبودوال علی آبادکتول شدیم.اونجاهم آبشارخیلی قشنگی داشت البته باپله های بسیاررررزیاد.
وباباجوووون مهربون
وچندتاعکس بالباس های کتولی
واما یک خبرخییییییییییییییییلی بد
امیرحسین مامان وبردیم چشم پزشکی ودکترگفت چشمای قشنگ گل پسرم خیلی ضعیفه وباید عینک بزنه .
من وبابایی خیلی ناراحتیم ،من که تا یادم میافته اشکام سرازیرمیشه ،همین الان که دارم این ها رومینویسم اشکام دیگه اجازه نوشتن وبهم نمیده.بابایی هم چندروزیه همش توخودشه ودل ودماغ هیچ کاری ونداره.
پسرقشنگم البته خیلی همکاری میکنه باهام وعینکش ومیزنه ولی خودم خیلی داغونم .خداجونم خودت کمکم کن.
این هم امیرحسینم بعدازاینکه عینکش وبراش گرفتیم.
بچم اولش خوشحال هم بودوکلی هم ذوق داشت.
خداجونم بازم شکرت