امیرعلی عزیزم از6 تا8 سالگی
عکسهای امیرعلی از6سالگی تاالان
آخ جون یه کمی برف اومده بازم غنیمته
هواسرد شده ویه کمی برف اومده وامیرعلی وهنگامه رفتن روی پشت بوم وبرف بازی
یه آدم برفی کوچولویی هم درست کردن .چندسالی هست که برف زیادی نیومده وهمین یه ذره هم کلی خوشحالمون کرد
امسال شب یلدا هم به خاطربه دنیااومدن این دوتاوروجک وهم اینکه بابایی ماشینشوعوض کرده بود همه رودعوت کردیم خونه خودمون یه شب خونواده بابایی ویه شب هم خونواده خودم. هردوشبش خیلی خوش گذشت وشمابچه هاهم کلی باهم بازی کردین
وروزسال 1392
اینم هفت سین امیرعلی
پنجم فروردین تولدفاطمه خاله بود
هشتم فروردین هم مادرجون رفت مکه وماروبااین دوتاوروجک شیطون تنها گذاشت
البته پسرخوبم خیلی به من کمک کرد.بعضی وقتها بچه هارومیخوابوندوبعضی موقع ها هم اگه خریدداشتم برام انجام میداد
سیزده بدرهم با بابابزرگشون ودایی اکبرشون و.... رفتیم یکی ازباغ های ابرسج.
شماهم تاتونستین بازی کردین وخوش گذروندین.
وپایان پیش دبستانی پسرگلم
اردیبهشت هم به پابوس آقام امام رضا(ع)رفتیم.
بیرون هتل هم یه ماشین قدیمی بزرگی بود وباهاش عکس انداختی
هواگرم شده وتقریباهرهفته میریم جنگل
عمورحیم یه تاب بزرگ براتون انداخته بودواون روزشما ازاون تاب جدانشدین
چهارم تیرهم باخونواده دایی علی ودایی اکبرودایی حسین وخاله ها رفتیم شمال .خیلی به همه خوش گذشت .هردفعه که مسافرت میرفتیم خلاصه یکی مون نبودولی این دفعه همه بودن وخیلی به یادموندنی شد.
توی راه هم چندجایی وایستادیم که هم خستگی مون دربره هم ازجاهای دیدنی استفاده کنیم .اولین جایی که ایستادن چشمه علی دامغان بود
شماها که هنوزنرسیدین رفتین آب بازی
من وبچه هاهم خوابیدیم
وتولدهفت سالگی امیرعلی
امسال تولدبچه هاخونواده بابایی رودعوت کردیم وتولدگل پسرم خونواده خودم رو.فکرمیکنم این طوری همه راحت تربودن
تولدت مبارک ای بهترین بهانه زیستن
شب یلدا هم همگی جمع شدیم خونه بابابزرگ
چندسالی هست که درست وحسابی اینجا برف نیومده برای همین رفتیم شاهکوه برف بازی
جونمی جون پسرم مدال طلاروتومسابقات ژیمناستیک آورده.من وبابایی خیلی خوشحالیم عزیزم
ازوقتی جوجه هابه دنیااومدن یه جورایی ازمسافرت میترسم.به خاطرهمین امسال هم فقط یه مسافرت دوروزه به روستای بابابزرگ رفتیم.امیرعلی که عاشق روستاست ووقتی میره دلش نمیادبرگرده.
سیزده بدرهم پارک مادررفتیم.دایی علی ودایی اکبرشون وبچه هاودایی حسنشون وما.درکل خوب بودهم هوا خوب وآفتابی بود وهم بچه های هم سن وسالت بودن وتاتونستین دلی ازعرادرآوردین وبازی کردین.
این عکسها هم موقعی بود که هنوزبابابزرگ زنده بود ورفته بودیم خونه دایی جون عیادت بابابزرگ
امیرعلی وعلیرضای خاله جون که تازه بیست روزه است
تابستان 93
امیرعلی وبابایی ودوقلوها
پسرمامان جونم برات بگه که بعدعیدفطر(مرداد93)که عیداول بابابزرگ هم بود با خونواده های دایی وخاله رفتیم شمال .سفرخیلی خوبی بودوروحیه هممون عوض شد.آخه مریضی بابابزرگ وبعدهم فوت و... همه مون روحسابی داغون کرده بود.خلاصه واقعا یه سفرلازم بود.
چندتاازعکس های شمال روبرات گذاشتم.
یه کمی هم مواظب بچه ها بودی ولی خب بیشترسرت به کارخودت بودوبه بازی .
بعدیه آب بازی مفصل ،شن داغ خیلی میچسبه.
امیرعلی باعکس کارتن موردعلاقش (باب اسفنجی)
جونمی جون
بریم قلعه امیرعلی وببینیم ولی انگارهنوزآماده نیست..
و لاو ترکوندن هنگامه
وساحل دریا وبلالهای عمورحیم ،چقدرمیچسبه..
ویلای رویان وامیرعلی وفاطمه وزهرا.چه ژست هایی هم گرفتن. پیرشین ننه جون.
آبشارآب پری رویان
امیرعلی ومهدی
امیرعلی ومهدی ومحمدورضا
بعدازآبشار آب پری رفتیم پارک جنگلی ونهار رواونجاخوردیم.جای همگی خالی بودددددددددددد
وغروب هم ازجنگل رفتیم دریاوتنی به آب زدیم.شماهاکه اول فوتبال ساحلی(به قول خودت)کردین والبته تیم تووبابایی ازداییشون بردوبعدهم والیبال توی آب (نمیدونم اسم داره یانه)وبعدهم بابایی بیچاره رو......... وگریه وزاریییییییییی
بدون شرح:
این هم ازسفرپنج روزه مابه شمال .خیلی خوب بود ولی حیف که زود تموم شد
آخرای تابستونه وجمعه باعموحسینشون وعموحسنشون رفتیم امیریه . خوب بودوخوش گذشت
یه درخت بزرگ اونجابودکه اول تووسپهررفتین بالاوبچه هاهم یکی یکی باگریه اومدن بالاودیگه پایین نمیومدن
راستی پسرمامان خاله هنگامه هم 28مرداد جشن عقدش بودواونم پریددد
جمعه بعدازعقدخاله جون بادایی شون وخاله هاوعروس ودومادرفتیم جنگل .خیلی هم به همه خوش گذشت
یه شب خوب درباغ اورس
آخرای تابستونه واین آخرین بیرونی که توی سال 93رفتیم ،بادایی علیشون بودکه رفتیم باغ اورس ،باغ قشنگی بود،هواهم خیلی عالی بودوبه همه هم خیلی خوش گذشت.به دلیل فوت عمه مریم به خاله اینها چیزی نگفتیم وخودمون بادایی شون رفتیم ددر.ولی خب جای خاله هاروهم خیلی خالی کردیم.
این هم ازعکسهاتون.
ویه عکس دسته جمعی دیگه
نهم مهرهم رفتیم مشهدپابوس امام رضا.خداروشکر سفرخوبی بودوبهمون خوش گذشت.توی مسیررفتن ،برای نهار قدمگاه ایستادیم وبعدنهارهم رفتیم زیارت .
حدودای ساعت چهاررسیدیم هتل.اینم نمای بیرون هتل:
وداخل اتاق:
یه روزهم رفتیم کوهسنگی
اینجاآوا خانم ساعت امیرعلی روکه مادرجون تازه براش خریده بودگم کرده بود.قیافه دوتاشون توی عکس پیداست. پسرگلم که اصلاعصبانی نیست.آوا روهم اصلا نیشگون نگرفته.گفتم که یه موقع کسی فکربدنکنه . داداشی هوای خواهروبرادرشوخیلی داره.قربونش برم منننننننننننننننن.
وپیداشدن ساعت امیرعلی .ازروی چهره کاملا معلومه.
این طرف هم امیرحسین خان روداشته باشین که به چه وضعی ازپله ها بالامیره .نمیدونم اون موقع من کجابودم. ولی خودمونیم ها خیلی اون روزاذیت کردن این دوتاوروجککککک.
بعدمشهدهم رفتیم تربت جام خونه عمه فاطی (عمه مامان) وشما حسابی این دوروزبا محمدامین بازی کردین وخونه عمه جون و ترکوندین.دستشون دردنکنه .خیلی زحمتشون دادیم.
اینجامحمدامین کلاس دفاع شخصی میرفت ولباسشوپوشیده بود که بهمون نشون بده.البته این یکی دوروزهم همش ازهمین بازی های خطرناک میکردین هااااا.
هورااااااا اولین برف پاییزی هم اومد.البته اینجا نه ها ،فعلا روی کوهها.ماهم تصمیم گرفتیم با دایی وخاله شون بریم شاهکوه برف بازی .ولی هوایه کمی سردبود. ولی شماها تاتونستین بازی کردین وخوش گذروندین .
موقع برگشت ازشاهکوه هم دوقلوها بع بعی دیدن وبابایی هم وایستادتابع بعی هارونگاه کنن.
وجودتوتنها هدیه گرانبهایی بود که خداوندمن رالایق آن دانست وهدیه من به تو نازنین ،قلب مادری است که فقط برای تو میتپد.عاشقانه وصادقانه دوستت دارم وسالروز تولدت را تبریک می گویم.
امیرعلی جان ،8 سالگیت مبارک
پسرعزیزم امسال تولدت همزمان بود باماه محرم .به همین خاطرنتونستیم برات جشن بگیریم.فقط یه کیک کوچولو برات گرفتیم .ویه مهمون کوچولو(زهراجون) هم دعوت کردیم .امیدوارم همیشه سلامت باشی وشمع تولد صدسالگیتو فوت کنی گل مامانی.
هربارکه شمعتو روشن کردیم ،زودترازتو این وروجک ها شمعتو فوت میکردن. نمیدونم چه علاقه عجیبی به فوت کردن شمع وکبریت وفندک و ... دارن
وبالاخره امیرعلی تونست شمع تولد8سالگیشو فوت کنه.هورااااااااااااا
واما کادوی تولد:من وبابایی برات یه تبلت گرفتیم ومادرجون هم برات یه بازی گلف و50000 تومن پول .امیدوارم همیشه زنده باشی عزیزم.