سه سال وهشت ماهگی امیرحسین وآوا
خداجون کاری بکن ماه توی آسمون باشه
روزکه شدماه قشنگ میون ابراگم نشه
کاری کن چشم هواخیس بشه بارون بباره
توی باغچه دلامون گل شادی بکاره
کاری کن تاهمیشه زلال مثل آب باشیم
مثل دریا،مثل روشنی آفتاب باشیم
کاری کن که غصه هاازخونه دلابره
همیشه فرشته شادی همین دوروبره
کاری کن مریضامون خوب بشن وخنده کنن
امیدزندگی روتودلاشون زنده کنن
یه روزخوب و هوای خوب
اواسط اردیبهشته ویه روزخوب بهاری بانفسهای زندگیم رفتیم بیرون وکلی خوش گذروندیم...
مادرجون رفته بودکربلاوشماهم بهونه گیری میکنین ومن وبابایی هم دیدیم بهترین کاراینه که بریم گردش وددر،رفتیم پارک نهارخوردیم وکلی تاب وسرسره وآب بازی وقایم موشک وبعدازاونجاهم باداییشون رفتیم امیریه وتاغروب اونجابودوبه هممون خیلی خوش گذشت.
یه سفردوروزه هم داشتیم به ایور،شهربابابزرگتون،هم به بهونه ختنه سوران پارسا وهم دیدوبازدیدازفامیلا
واین هم عکس باپت ومت که شماها خیلی دوستشون دارین وهرشب به خاطراینا مارومیکشونین این پارک
یه روزخوب وجنگل النگ
دخترهابرای خودشون جدا زیراندازپهن کرده بودن وبازی میکردن
ومردان کوچک ما
اینجاهم وروجکا کفشدوزک پیداکرده بودن وسرگرم اون بودن