امیرحسین و آوای نازمامیرحسین و آوای نازم، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
امیرعلی گلمامیرعلی گلم، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

فرشته های ما

بابابزرگ رفت وعلیرضاکوچولواومد(28/2/93)

سلام جوجه های مامان. بالاخره نی نی خاله جون به دنیااومد...ولی چه موقعی!!     همزمان باترخیص بابابزرگ ازبیمارستان به سمت وادی السلام درهمون بیمارستان علیرضا کوچولوقدم به این دنیاگذاشت ودل همه ماروشادکرد.چه روزی بودنمیدونستیم ازفوت بابابزرگ ناراحت باشیم یا ازدیدن علیرضا کوجولوشاد باشیم.خداجونم شکرت که هیچ کارت بی حکمت نیست. صدهزاربارشکر. اینم یه عکس ازجیگرخاله برای یادگاری ...
5 خرداد 1393

فوت بابابزرگ مامانی(27/2/93)

مامانیا هیچ وقت فکرنمیکردم روزی بخوام بشینم واین تاپیک رو براتون بنویسم ولی ازاونجاییکه این روزگارگلچینی بی معرفته ماروهم داغ دارکرد...اینجا می نویسم که همیشه به یادداشته باشین یه بابابزرگ مهربونی بود که خیلی شمارو دوست داشت. هروقت می دیدتون کلی باهاتون بازی می کرد وقلقلکتون می داد .شمادوتاوروجک هم هی کلاهشو برمی داشتین ازسرش وفرارمیکردین....بابابزرگ روهمیشه به یادخواهیم داشت به خاطرهمه مهربونیهاش... روحش شادویادش گرامی . عزیزای دلم چندتاازعکساتون روکه با بابابزرگ دارین برای یادگاری می ذارم.       امیرحسین وآوا سه روزه بودن که بابابزرگ توگوششون اذان میگفت.. آوا بیشتربابابابزرگ بازی میکرد. وهی گیر...
31 ارديبهشت 1393

روزپدرمبارک

پ مثل پناه،پ مثل پدر.همانکه نبودنش مرگ غرورمان رارقم زده وجای خالی اش،اندوه باربرسرمان هوارمیکشد! کاش ماهم پدرداشتیم!تابجای خیرات،هدیه میخریدیم وبجای روزت مبارک،نمیگفتیم:روحت شاد روزپدرمبارک ای تمام زندگی و هستی ام، عشق را با تو تجربه كردم و بدان مروارید زیبای عشقت همیشه در صدف سرخ قلبم جای دارد. بهترینم، به پای همه خوبیهایت برایت خوب بودن، خوب ماندن و خوب دیدن را آرزو می كنم. روز مرد را به تو عزیزترینم تبریك می گویم.محمدعزیزم روزت مبارک این روزرا به پسرگلم امیرعلی ومردکوچکم امیرحسین خان هم تبریک میگم. همسر عزیزم! نمی دانم که دانستی دلیل گریه هایم را، نمی دانم که حس کردی س...
23 ارديبهشت 1393

20 ماهگی

امیرحسین و آوای عزیزم،گلهای زندگی مامانی،زندگی باشما پرازعشق وشادیه.ازخدای بزرگ میخوام ورودتون به بیست ماهگی پرازعشق وشادی وسلامیتی باشه.خوشگلای مامان،من بدون شما وبابایی وداداشی هیچم،پوچم، بدون شماها می میرم. این روزا توجه خوشگلای مامان به اطرافشون خیلی بیشترشده،مثلأاگه جای وسایل دکوری خونه روعوض کنم یا وسیله جدیدی بگیریم،فورأمتوجه میشن وکلی هم ذوق می کنن. امیرحسین هزارماشالله ازاول خوش خوراک بوده وهست ولی آوا... هروقت میخوام به آوا شیربدم سوزن امیرحسین رو جی جی گیرمیکنه وخودشم سریع میره بالشش رو میاره ومیخوابه ومنتظرشیشه اگه هم دیرشه سریع میادوشیشه آوا رو ازدهنش میکشه. این روزا آوا مثل طوطی شده وهرچی که بگی روتکرارمیکنه. یکس...
22 ارديبهشت 1393

مادرم روزت مبارک

مادرم روزت مبارک مادر اعتراف میکنم ازتوگفتن وبرای تونوشتن ،قلمی توانا وهنری بی همتامی خواهدکه شرمگینانه،من فاقدآنم. این روزبزرگ روبه مادرم که تواین مدت همیشه همراه وپشتیبانم بوده تبریک میگم آواجونم این روزتوهم هست،دخترقشنگم روزت مبارک مامانی.   ...
31 فروردين 1393

سال نومبارک(نوروز1393)و19ماهگی جوجه ها

گشت گرداگرد مهرتابناک،ایران زمین روزنو آمدوشد شادی برون زندرکمین ای تویزدان،ای توگرداننده مهروسپهر برترینش کن برایم این زمان واین زمین توای غربال اندیشه توای دادار روزوشب توای جانا،نواسازاِ،نگهدارا توهستی،بودهربودی توای برگرد دل،گردان دل ودیده،زگرددل دگرگون کن توای جانا،به این اندیشه هاوپس بیخشابهترین کردار ...توای پاکین سرشت وای توانا پاس دار،هربینش وهراندرونی ازپلیدی ها امسال فقط یه مسافرت کوچولورفتیم به روستای بابابزرگ اینها .جاتون خالی .جوجه های منم تاتونستن فضارومناسب دیدن وازهیچی کوتاهی نکردن .از...
19 فروردين 1393

18ماهگی امیرحسین وآوا

دوقلوها 21اسفند واکسن 18ماهگیشون روزدن وتاوقت مدرسه دیگه واکسن ندارن. خداروشکر امیرحسین تب نداره.ولی خانوم طلا هم دست کوچولوش دردمیکنه هم یک شب تب داشت. خانوم گل ازبدو تولدعادت داشت که شصتش رو میک بزنه وهرترفندی که زدیم هنوز نتونستیم ترکش بدیم. بعضی شبها که بیدارمیشم می بینم شصتش توی دهنشه . امیرحسین وآوا درکنارهمه دعواها وقهرهایی که با هم دارن ،این روزا کلی با هم بازی می کنن.مثلا پشت سرهم قطارمیشن یا اینکه دست همو می گیرن وتو خونه می دون وجیغ میزنن. این هم یه نمونه دیگه ازبازی جدیدشون: جای خواب جدید آوا خانم با بالشت مورد علاقه اش امیرحسین هم جدیدا که قهرمیکنه میره اینجا وروجک ها عاشق بعضی روسری هاوشال ...
16 اسفند 1392

17ماهگی عزیزای زندگیم

هدیه های خدا عاشقتونممممممم بسیااااارررررررررررررر امروز 17ماهه شدین وخداروشکرمیکنم هنوزبهمنه و وروجک های من خونه تکونی وشروع کردن.قربونشون برم میدونن مادرجون دست تنهاست ازخونه مادرجون هم شروع کردن داداشی بیا کمک تنهایی سخته حالایکی بره کمک آقا داداش وایی جدیدا خیلی با هم دعوا میکنین .امیرحسین هم مدام موهای خواهرش ومیکشه این هم بعد دعوا البته بابایی داداشی رو برد توی پارکینگ تا ماهم آماده شیم بریم خونه بابابزرگ انگاری آوا خانم قصد رفتن نداره ومیخواد یه چرتی بزنه.هنوزهم شصت میخوره خانمی ...
16 بهمن 1392

16ماهگی امیرحسین وآوا

الهی قربونتون برم که روزبه روزشیرین ترمیشید.مثلا آوا خودش رو خیلی لوس میکنه ویه خرس بزرگ داره که هروقت چشم آوا به این خرس میوفته،خرس روبوس میکنه. امیرحسین هم اهل قره واین روزا تمرین بشکن میکنه. دلم واسه انگشتای کوچولوی مرد کوچولوم غش میره. علاقه عجیبی به کلیدوپریزوفیش آنتن داریدوبابایی رو حسابی کفری کردین .مخصوصا موقع فوتبال. هزارماشالله ازمبل بالا میریدولامپ هارو هزاررررررر بارروشن وخاموش میکنیدوهیچ ترفندی هم تاحالا موثر نبوده. واییی نمیدونم چیکارکنم امیرحسین علاقه عجیبی به موکشیدن آوا داره...عکس بالا هم بعدازگریه آوا بود.                 ...
16 دی 1392