امیرحسین و آوای نازمامیرحسین و آوای نازم، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
امیرعلی گلمامیرعلی گلم، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

فرشته های ما

29 ماهگی

سلام دخترم ،سلام پسرم بیست ونه ماهگیتون مبارک ،عزیزای دل مامان هرروز،روزی ده بار میپرسین مامان؟منو دوست داری؟ بابا منو دوست داره؟ داداشی منو دوست داره ؟ بابا مارو پارک میبری؟ مامان برام مداد میخری؟ (البته هرچی هم که براتون میخرم بازم مداد داداش براتون یه چیز دیگه است و یکسره دادا داداشی ودرمیارین ) مامان برامون پاسیل(پاستیل) میخری؟ اووووووووووووه وکلی سؤالهای دیگه که باید روزانه جواب بدیم... وقتی امیرحسین ودعوا میکنیم خلی بامزه بغض میکنه ،لبهاشو پایین میندازه ومثلا ناراحت میشه که میخوام همون موقع یه گاز خوشمزه ازش بگیرم.آخه خیلی جیگرمیش.. دیشب هم شب 22بهمن بود.با بابایی وداداشی ومادرجون ودوقلوها رفتیم بیرون.صدای ترقه ها وآتش ب...
22 بهمن 1393

28 ماهگی (باتآخیر) وازپوشک گرفتن امیرحسین وآوا

سلام عزیزای دلم...،نفسای مامان،دوستتون دارم فراوون وبهترینها روبراتون آرزومندم.. هزارماشالله خیلی شیطون شدین وخیلی خیلی شیرین زبون... دوستتون داریم من وبابا جون یه وقتایی هم هست که قربون هم میرین ولی... حرفهای بامزه: امیرحسین و آوا همدیگه رو گازمیگیرین و وقتی گریه هم ومیبینن فوری میگن ببخشید. غذاشون ومیخورن و اگه به نظرشون خوشمزه بیاد میگن مامان دست درد نکنه. به محض اینک میخوام برای آوا لاک بزنم امیرحسین میادومیگه مامان منم لاک به محض اینکه دعواشون میکنم میگن مامان باهات قهرم ،دوست ندارم ولی سریع بعدش میان میگن ببخشید. آوا بعضی وقتها امیرحسن و میخواد صدا کنه میگه:امیرم ،قشنگم .. عاشق اینجورصداکردنشم...
16 بهمن 1393

برای امیرعلی گلم از8 سالگی تا الان

آذر93 و گردش پاییزی   عکس های یه روز خوب پاییزی با خانواده های دایی علی وخاله جون  امیرعلی ودوقلوها این درخت بیچاره که توی همه عکس ها هست  امیرعلی وفاطمه جون امیرعلی وزهراجون سه تا گل نازم امیرعلی و زهرا وفاطمه                        هرجایی میرفتین وژست میگرفتین و میخواستین ازتون عکس بگیرم .تازه کلی ازعکساتونو نذاشتم ... واین هم ازیک روزخوب پاییزی.امیدوارم بهت خوش گذشته باشه گل مامان  س مثل سلام ع مثل علیک خیلی خیلی دیراومدم واسه آ...
8 دی 1393

27 ماهگی وگردش پاییزی

سلام عزیزای دلم جونم براتون بگه که خیلی شیرین شدین،مخصوصا باصحبت کردنتون دل من وبابایی تون وحسابی میبرید... خیلی هم شیطونترشدین وبهونه گیرتر وحوصله تون بیشترازقبل سرمیره وهمش درحال بیرون رفتنیم وکلی انرژی میزارم براتون ... خدایا توانموکم نکن... جوجه های مامانی،اینم عکسهاتون ازیه گشت وگذار پاییزی که گواه اینه که بااینکه همش ددر هستیم بازم تا میرسیم به خیابون خودمون نق دوتایی تون درمیادکه خونه نریم...آخه نمیدونم چرا؟؟؟؟ آذر93،فرحزاد،باخانواده های دایی علی وخاله جون وهمکاری دوقلوها باهم آوا:داداشی بیابالا،دستتوبده به من... امیرحسین:من ننیتونم.دستموبگیر وسه تاگل نازمامان...
2 دی 1393

برای شما

زندگی یعنی دیدن لبخند عزیزانی که دوستشان داریم. زندگی یعنی شادی های بی دلیل و خنده های از ته دل. زندگی یعنی خاطره های یواشکی که ثانیه ها لبخند را بر لبانمان جاری می سازد. زندگی یعنی صدای قهقه کودکان، یعنی دیدن طلوع هر صبح خورشید... زندگی یعنی آرامش یعنی سادگی... زندگی، زندگي يعني چاي تازه دم مادر   و من هم ميگم زندگي يعني عشق به فرزند گلهاي باغ زندگيم دوستتون دارم   ...
10 آذر 1393

26 ماهگی

فرشته های عزیزم دیگه 26 ماهتون تموم شده عددارو تا 15 بلدین بشمرین و همش هم با خودتون شعرمیخونین. یه توپ دارم قلقلیه ،حسنی،توپ قشنگم،پروانه شایسته ،کوچولویم کوچولو روخیلی خوب میخونین.خیلی ازشعرهای دیگه روهم میتونین با همراهی من بخونین این روزا خیلی بامزه همدیگه روبغل میکنین وبایه لحن نازی میگین عسیسم(عزیزم) .همینطوری مامانی روهم غرق بوسه میکنین وپشت سرهم میگین عسیسم ودل مامانی رومیبرین. اگه باهم دعوا کنین فوری به هم میگین ببخشید و کسی هم چیزی بهتون بده میگین مرسی دندوناتونم شدن 18تا.بمیرم که خیلی هم اذیت شدین وکلا ازغذا افتاده بودین. این روزا خداروشکراوضاتون خوبه.ماه گذشته هردوتون مریض شده بودین وکلی هم وزن کم کردین ومامانی ...
3 آذر 1393

25 ماهگی امیرحسین و آوا ودومین سفرشون به مشهد

یه شب خوب درباغ اورس امیرحسین وآوا یه شب خوب بادایی علیشون داشتن وخیلی زیادبهشون خوش گذشت .کلی تاب وسرسره بازی کردن ومرغابی دیدن وذوق کردن.فکرمیکنم این آخرین بیرون رفتن توی تابستون امسال باشه.. فقط نمیدونم چراصورت هاشون پفکی بوده ومن تاریک بوده ،ندیدم.عکس هاروکه دیدم تازه متوجه صورتهاشون شدم..خخخخخ چندتامرغابی اونجابودهمش میخواستین اونهاروببینین وتامیگفتیم بریییییم گریه روسرمیدادین.   باغ جالبی بودتمام وسیله هاش با چوب درست شده بودودسته های کاه هم کناروگوشه هادیده میشد. آخ جون تاب تاب .  وسرسره بازی اینم پله های سرسره . خوشبختانه دوتاسرسره داشت ودعواتون نمیشد. اینم یه عکس د...
22 مهر 1393

تولددوسالگی وعکسهای آتلیه

به سلامتی فرشته هام دوساله شدن،وای چقدرزودگذشت،بهرحال یه تولدکوچولوبراتون گرفتیم .که خودمون بودیم ومادرجون ،مادر،بابابزرگ ومامان بزرگ وعمه جون.بنا به دلایلی تولدنگرفتیم اول اینکه عمه مادرجون(عمه مریم)تازه چندروزبودکه فوت شده بودوبعدهم اینکه اصلاازتولدسردنمیارین.جزاینکه به کیک بیچاره ناخنک کنیدوبادکنک بترکونید. بازم خداروشکرکه مهمون نداشتیم حتی برای چندتاعکس وکیک بریدن کاری نبودکه نکنین، بهرحال تولدتون مبارک عشقای من.ایشالله همیشه زنده باشین. ازاول تاآخردرحال ناخنک زدن به کیک بودین قیافه آوا بعدازترکاندن آخرین بادکنک         &n...
24 شهريور 1393

24ماهگی عشق هام

سلام عزیزای دل مامان.بیست وچهارماهگیتون مبارکتون باشه گلهای نازم. جوجه ها عاشق نوشابه راستی جوجه های مامان خاله جون هم پریدوازدواج کرد 28مرداد جشن عقدخاله هنگامه وعمومهدی بود.ایشالله سالیان سال درکنارهم به خوبی وخوشی زندگی کنن وزودتربرای شما هم همبازی های خوشجل بیارن.اونم چندتاااااااااااااااااااا جمعه بعدازعقدشون هم بادایی علی شون وخاله ها رفتیم جنگل النگ وعروس ودومادهم دعوت کردیم خیلی خوش گذشت وروزخوبی بود. اینم امیرحسین مامان درحال درست کردن آتیش .آخه بچم گشنه شده بود هیچکی هم دست به کارنمیشداین شدکه خودش اقدام کرد. اینم یه عکس خوشمزه ازبستنی خوردن دوقلوها.هرکی دلش دوقلومیخوادبیادببینم پشیمون میشه یا...
11 شهريور 1393