23 ماهگی جوجه هاوسفربه شمال
روزبعدازعیدفطرباخونواده های دایی وخاله جون یه سفرپنج روزه رفتیم شمال .مادر روهم باخودمون بردیم .چون بعدازفوت بابابزرگ خیلی تنها شده بودوبی تابی میکرد.البته میترسیدیم براش کمی سخت باشه ولی خداروشکرسفرخیلی خوبی بودوبه همه مخصوصا شما وروجک ها خیلی خوش گذشت.البته یه کوچولو هم اذیت کردین ولی درکل خوب بود وازاونی که فکرمیکردم بهتربودین.
اینم عکس توی راه وجاده کیاسر
ظهربودکه به فرح آباد رسیدیم.عمورحیم بساط نهار روپهن کردوشما فسقل ها هم به طرف دریاوآب بازی
سال قبل شما فینگیلیها کوچولوبودین وهنوزراه نمیرفتین ولی امسال کنترل شمادوتا بی نهایت سخت بود...
اولین قدم امیرحسین وآوا توی دریا
ویه عکس خوشجل ازغروب ساحل فرح آباد
پسمل مامان یه کمی میترسیدوبیشترترجیح میدادکنارساحل باشه وباماسه هابازی کنه ولی آوا خانمی رواگه نمیگرفتیم تاناکجاآبادمیرفت
البته وقتی با باباجون بودی خیلی هم دوست داشتی وکیف میکردی عزیزدلم
هرکسی هم بابایی ومیدیددلش براش میسوخت چون شمادوتاازش جدانمیشدین شکرخدا...
شمادوتاعاشق آب بازی بودین ومامانی هم هی تندوتند لباسهاتونوعوض میکردکه خدای نکرده سرمانخورین.وهی به خودش امیدواری میدادکه الانه که خسته شین وبخوابین ولییییییییییییییی
آخ جون
وشاهکارعمورحیم برای به سکون درآوردن آوا خانم
خواب بعدازکلی آب بازی چقدرمیچسبه البته به مامانی وبابایی بیشترچون میتونن خودشون باخیال راحت دل به دریابزنن
اینم خاله جون براتون درست کرددستش دردنکنه خیلی زحمتش دادیم آخه تازه بعدآب بازی تاب بازی میخواستین که خاله هنگامه همیشه زحمتشومیکشید
جونمی جون بلال،اونم بلال های عمورحیم که همیشه حرف اول ومیزنه .شماها خواب بودین هاولی تااسم بلال اومد دوتایی بیدارشدین وکلی هم ذوق کردین
ویلای رویان،آوا وزهرا
یه روزهم رفتیم آبشارآب پری وپارک جنگلی رویان .اونجاهم خیلی خوب بودوخوش گذشت فقط امسال آب آبشارخیلی کم بودوخیلی حیفففف
جالب هم اینکه رفتیم پارک جنگلی وعمورحیم رفت دنبال آتیش وهرکسی دنبال کاری ،غافل ازاینکه مرغ های آماده رو روی میزآشپزخونه جاگذاشته بودیم واومده بودیم .دوباره بابایی ومهدی رفتن دنبال مرغ ها.این هم ازدسته گل ماخانمها
این هم یه عکس ازمرغ هایی که ذکرخیرشون بود
هوای اینجا خیلی گرم شدهوشماهاهم حسابی پوستتون سوخته ویه کمی هم خنده دارشدین نانازای مامان.ولی بازهم ازآب بازی وماسه بازی سیرنمیشین وهربارکه میخوایم بریم خونه کلی گریه تحویل مامیدین.
آخرهم که همه ازتوپ بازی توی آب خسته شدن شما دوتا شروع کردین توپ بازی که یه موقع توپ بیچاره بیکارنمونه
این هم یه عکس خوشگل ازعلیرضاکوچولو که خاله جون به خاطراین فسقلی که گرمازده نشه امسال با مانیومد وجاش خیلی خالی بود.اینجا علیرضا دوماه ونیم سن داشت.خاله قربونش بشه.
جوجه های مامان خیلی دوستون دارم.الهی همیشه زنده باشین