سه سال وسه ماهگی امیرحسین وآوا
اولین برف پاییزی
گلدونه های باغ زندگیم ،همیشه دلتون شادولبتون خندون
یه صبح برفی باوروجکا کلی بازی کردیم وآدم برفی درست کردیم.
نفسای من باوجودسردی هواوبارش برف،حدود دوساعت برف بازی کردن وحسابی بهشون خوش گذشت.
جیگرای من درحال درست کردن آدم برفی
روزخیلی خوبی بودوبه منم خیلی خوش گذشت وکلی ازدیدن برف بازی وروجکالذت بردم.
حرفهای بامزه:
- لباسهای شسته روکه تامیکنم بذارم توکمد،امیرحسین وآواهرکدوم لباسهای خودشون وبرمیدارن وتامیکنن وتوکشوشون میذارن.
- بعدازخوردن غذا،اگه صدای دستت دردنکنه شون ونشنوم ونگم نوش جونتون،اینقدرتکرارمیکنن تا بالاخره یکی بگه نوش جونتون عزیزم
- هروقت آماده میشیم بریم جایی بدون وروجکا،خودشون میگن مامانی ،بابایی،میخواین برین باشگاه.قبلاها همش بهشون میگفتیم میخوایم بریم آمپول بزنیم،مریض شدیم،وروجکا هم تندتند شروع میکردن به سرفه زدن ومیگفتن مامانی ماهم مریض شدیم ،ماروهم ببردکتر،آمپول بزنیم.
- دیگه همش گوشی من یابابایی دستشونه ودلشون واسه هرکسی تنگ بشه فوری بهش زنگ میزنن وحالش ومیپرسن.به قول خاله جون معرفتشون ازمامانشون بیشتره..
- آواهم روزی چندباربه باباجونش زنگ میزنه وازبقیه شکایت میکنه که اذیتش میکنن.
واما عکسای حاجیه خانم ما:
این چادروخاله جون به آواداده ولی مشکل اینجاست که یکسره سرش با امیرحسین دعواس. یعنی من چادر هم بایددوتابگیرم؟؟؟؟
وعکس سلفی وروجکا
این عکسم داداشی ازآبجی جونش گرفته
وچندتاعکس جامونده ازماه قبل
این عکس وپنجم محرم موقع برگشتن ازده خیربودکه رفتیم پارک وازتون گرفتم .
وعکس آوا خانم روزدهم محرم ،بعدازنخل دیزج،رفتیم روستای ابرسج.هواخیلی عالی بودومراسمش هم جالب بود. وشما خیلی دوست داشتین.
فرشته های قشنگم دوستتون دارم هزارتا