امیرحسین و آوای نازمامیرحسین و آوای نازم، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
امیرعلی گلمامیرعلی گلم، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

فرشته های ما

تولدسه سالگی

جشن سه سالگی غنچه های باغ زندگیم       اولین باری که شمارو درآغوش گرفتم هرگزفراموش نمی کنم.بادیدنتون اشک شوق ریختم وخدای بزرگ وبه خاطرسلامت شماهزاران بارشکرگفتم. ازخدای بزرگ میخوام که ورودتون به چهارسالگی پرازشادی وشوق باشه .نفس هام من وبابایی، همیشه دوستتون داریم وازخدای بزرگ بهترینها روبراتون آرزومندیم.وبدونیدتپش قلبهای شمابهترین آهنگ زندگی ماست. تولدتون مبارک عزیزای دلم   شب خیلی خوبی بود.مردکوچولوی ما باآهنگ تولدکلی رقصیدوخانم گل مامان هم که زیاداهل رقص وقردادن نیست،کلی دست زدوبادکنک ترکوند. وبریدن شمع تولدسه سالگی جوجه های مامان .ق...
25 شهريور 1394

35 ماهگی نفس هام

خدای خوب من... بازهم سپاس...بازهم شکر...وبازهم...وبازهم...وبازهم... شکرت که هستی... شکرت که هستم وستاره هام هستن... شکرت که همه ایناروبه من دادی،شکرت که دنیااااا رو به من دادی مراقبمون باش مهربانم... عزیزای مامان توی این ماه یه سفرداشتیم به شمال ویه سفرهم به مشهد.باخونواده های دایی جون وخاله جون. خیلی هم شیطونی کردین وآتیش سوزوندین شما وروجک ها. واما عکس ها: عزیزای دلم حسابی اون چند روزبهتون خوش گذشت وتاجایی میتونستین بازی میکردین وشبها ازخستگی میوفتادین آخرهم نفهمیدم این راه قراربود به کجابرسه امیرحسین و خاله جون وامیرحسین وآوا ی خسته  ...
15 مرداد 1394

34 ماهگی عشق هام

سلام گلهای قشنگ باغ زندگیمون.آوا خشگله وامیرحسین طلایی این روزا ازحرف زدنتون وکلمه هایی که بکارمیبرین خیلی لذت می برم.هرروز می بینم چیزای جدید یادگرفتین.گوشی تلفن وکه برمیدارین میگین سلام،حالتون چطوره؟سلامتین؟ قربونتون برم بامزه های من سرمامان هم کلی دعوا می کنین .آوا میگه مامان منه ودستمو می کشه .ازاونورهم امیرحسین می گه نه مامان خودمه.اونم اون یکی دستمو می کشه. کم کم دستام دارن کش میان آوا می گه مامان من بزرگ شدم آلایش می کنم وظرفها رومیشورم.منم بهش میگم دخترگلم بایدغذابخوری بابزرگ بشی عشق مامان. خدایا هرروز که می گذره بیشتروبیشتربخاطرداده هات شکرمیکنم.سه تافرشته ای که بهمون هدیه کردی زندگیمون رو رویایی کردن .رویایی که همیش...
14 مرداد 1394

33ماهگی

سلام قشنگترین ها... دیروز33ماهتون تموم شد ووارد34 مین ماه زندگیتون شدین. خیلی خوبه که شماها هستین چون همه ساعتهای ماروپرمیکنین...اینقدرشلوغ میکنین وصحبت میکنین که فرصت یک لحظه استراحت هم به مانمیدین...خداروهزاربارشکر. واما بالاخره هرسه تای ما ابله مرغون گرفتیم.خیلی هم سخت و شدیدبود.. حال بچه ها بدبود ولی حال خودم خیلی بدتربود.این هم چندتاعکس ازآبله مرغون جوجه ها.. توی این مدتی که ماها مریض شدیم هم سالگردبابابزرگ بودوهم جشن تولدیکسالگی علیرضا کوچولو.. البته خاله جون لطف کردن وبه خاطرشما ها جشن تولدویک هفته عقب انداختن تاما هم توجشن باشیم.البته هنوز هرسه تامون خالخالی بودیم. اینم چندتاعکس ازتولدعلیرضاکوچ...
14 مرداد 1394

32 ماهگی فندق ها

سلام وصدتاسلام به فرشته های نازنینم.امروزیه روزخوب بهاری هستش.امروزبه سلامتی ومبارکی 32ماهه شدین وخدای بزرگ ومهربون دقیقا 973روزه که خانه وکاشانه سبزمارو بابارش بیکران لطف و مرحمتش پرازطراوت وسرزندگی کرده... هزاران بارشکرمیگویمت وهمیشه سرتعظیم برآستانت فرود می آورم که تو دهنده بی منتی وهمیشه ازرگ گردن به من نزدیکتر... هیچگاه ما رابه خودمان وامگذارونگاهت را ازمن وعزیزانم مگیر،چه درشادی وچه درسختی . بی نهایت دوستتون دارم فرشته های پرخیروبرکت زندگی جونم براتون بگه که یک سفرسه روزه داشتیم به پابوس آقا امام رضا(ع).ولی ازاونجایی که انگارقرارنیست هیچ مسافرتی به من بیچاره خوش بگذره امیرحسین اسهال شدوامیرعلی هم دقیقا همون شت که ...
19 خرداد 1394

31 ماهگی ونوروزسال 1394

یامقلب القلوب والابصار یامدبراللیل والنهار یامحول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال امسال سومین سالیه که خدای بزرگ امیرحسین و آوا روبهمون هدیه کرده وسه ساله که سال نو واسه من وبابایی وداداشی عطروبوی دیگه ای داره وخدای مهربون رو واسه وجودسه گل زیباتوزندگیمون هزاران بار شکرمی کنیم وبازهم شکرکه بهاری دیگه درکنارهم هستیم وروزهای شیرین مادرانه همچنان ادامه داره. امیدوارم سال جدید سال پرباروپربرکتی واسه همه باشه وآرزوی موفقیت وخوشبختی واسه همه دارم. شب ساعت تحویل: خونه عموحسین ،عیددیدنی روزدهم عیدبود که رفتیم گرگان ،خونه عمه سکینه شون .خوش گذشت ولی ...
3 خرداد 1394

30 ماهگی

سلام تمشک های کوچول موچولوم امروزآخرین روزازسال 93 هست وشما 30 ماهه هستین.امشب ساعت 2:15 سال تحویل میشه و وارد سال 1394 میشیم .امیدوارم امسال سال خوب وخوشی برای همه وهمچنین برای ما باشه. درکمال صحت وسلامتی به همه اهدافی که داریم برسیم.خلاصه سال شاد وهمراه با اتفاقات خوب داشته باشیم.انشاالله. واما ازوقایع وشیرین کاریها وشیرین زبونی های این ماهتون بنویسم: مشغول خونه تکونی هستیم یا باهم دعواتون میشه ،یا آب میخواین یا جیش دارین یا گرسنه میشین و... من همش وسط کارام باید بدوبدو به شماها برسم.ازبس آب میخوردید 5دقیقه پیش دستشویی بودیم دوباره میگین مامااااااااااان جیش دارم . من: ای خدااااااااا نمیذارین به کارام برسم. همش میرین شیلنگ د...
3 خرداد 1394

29 ماهگی

سلام دخترم ،سلام پسرم بیست ونه ماهگیتون مبارک ،عزیزای دل مامان هرروز،روزی ده بار میپرسین مامان؟منو دوست داری؟ بابا منو دوست داره؟ داداشی منو دوست داره ؟ بابا مارو پارک میبری؟ مامان برام مداد میخری؟ (البته هرچی هم که براتون میخرم بازم مداد داداش براتون یه چیز دیگه است و یکسره دادا داداشی ودرمیارین ) مامان برامون پاسیل(پاستیل) میخری؟ اووووووووووووه وکلی سؤالهای دیگه که باید روزانه جواب بدیم... وقتی امیرحسین ودعوا میکنیم خلی بامزه بغض میکنه ،لبهاشو پایین میندازه ومثلا ناراحت میشه که میخوام همون موقع یه گاز خوشمزه ازش بگیرم.آخه خیلی جیگرمیش.. دیشب هم شب 22بهمن بود.با بابایی وداداشی ومادرجون ودوقلوها رفتیم بیرون.صدای ترقه ها وآتش ب...
22 بهمن 1393

28 ماهگی (باتآخیر) وازپوشک گرفتن امیرحسین وآوا

سلام عزیزای دلم...،نفسای مامان،دوستتون دارم فراوون وبهترینها روبراتون آرزومندم.. هزارماشالله خیلی شیطون شدین وخیلی خیلی شیرین زبون... دوستتون داریم من وبابا جون یه وقتایی هم هست که قربون هم میرین ولی... حرفهای بامزه: امیرحسین و آوا همدیگه رو گازمیگیرین و وقتی گریه هم ومیبینن فوری میگن ببخشید. غذاشون ومیخورن و اگه به نظرشون خوشمزه بیاد میگن مامان دست درد نکنه. به محض اینک میخوام برای آوا لاک بزنم امیرحسین میادومیگه مامان منم لاک به محض اینکه دعواشون میکنم میگن مامان باهات قهرم ،دوست ندارم ولی سریع بعدش میان میگن ببخشید. آوا بعضی وقتها امیرحسن و میخواد صدا کنه میگه:امیرم ،قشنگم .. عاشق اینجورصداکردنشم...
16 بهمن 1393